۰۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۵
شیرین
مامان نشسته باشه شوی مورد علاقش رو ببینهُ براش هویچ بستنی ببری که عاشقشه... لبخندش مگه یادت میره؟؟
+ باید برم کلی لیوان بخرم! چه لیوان هایی ما داریم آخه!!! :|
درباره بلاگ
رَشحاتی از زندگی من به روایت عکس و واژگانی چند ...
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
- ارديبهشت ۱۳۹۳ (۱۲)
- فروردين ۱۳۹۳ (۲۴)
و خداوند برای تو اسپند روی آتش ریخت...
۱۹ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۲۲
آیه‌ی لبخندِ خدا...
برای "محسن :)"
بعضی آدم‌ها به دنیا آمده‌اند که رسالتی داشته باشند؛ رسالت بعضی‌هایشان لبخند زدنُ لبخند نشاندن است... این پیام‌بَرهای معاصر معجزه هم دارند، معجزه‌شان این است که با یک دو نقطه پرانتز بسته‌ی ناقابل می‌توانند آسمان آسمان لبخند روی لب‌هایت بنشانند.
این‌ها، که حتی اسمشان بوی سیبُ صلح می‌دهد، بدون شک آیه‌های
لبخندِ شیرینِ خدا بر روی زمین‌اند... :)
سنجاق شد به: و خداوند برای تو اسپند روی آتش ریخت
گنجشک ها بیخودی شلوغش نمیکنند...
۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۳
دوستِ جان :)
میرزاده خاتونِ زیبای اصفهانی عزیـــــــزم تولدت مبارک :)
این هم هدیه من به شما:
+ حسی چنین زیبا برات از خدا آرزو میکنم، مهم نیست کِی اما :)