رَشحه...

۵ مطلب با موضوع «لبریز گلاب میشود چشمانت...» ثبت شده است

۰۳ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۵۰

کاش...

شاید هر کدام از ما آدم ها حرفِ خیلی نگفته ای داشته باشیم توی سینه هایمان. یک حرفِ خیلی خیلی نگفته که بعضی وقت ها آنقدر بزرگ میشودُ میچسبد بیخ گلویت که نفس کشیدن هم برایت سخت میشود. از آن حرف های خیلی نگفته که وقتی به یاد میآوریَ ش زانوهای دلت سست میشود، میلرزد، میریزد... 

و ایکاش کسی بود که ناگفته های دلت را ناگفته میفهمید....


سنجاق شد به: لبریز گلاب میشود چشمانت...

دل‌شاد بانو
۲۹ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۴۰

21 فروردین...

انگشتامو گرفتم جلومُ شروع کردم به شمردن... گفتم بیستُ یک، انگشت کوچیکه رو تا کردم؛ گفتم بیستُ دو، انگشت حلقه رو تا کردم؛ گفتم بیستُ سه انگشت میانیُ تا کردم؛ همینجور شمردم... فقط هشت روز گذشته بود... و هنوز حداقل یک ماهُ یک روز دیگه مونده... خیلی زیاده.. خیلی... خیلی...

گفتم بیستُ یکم... آخ از بیستُ یک فروردین... عاشقتم بیستُ یک فروردین.... عاشقتم...



سنجاق شد به: لبریز گلاب میشود چشمانت...

دل‌شاد بانو
۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۲:۱۰

کام شیرین

عصر بخیر آقای خدا... یک سوال فنی؟! اگر همه ی اینها را یک جا، تندُ تند، پشت سر هم، یکی پس از دیگری ببلعم، کامم شیرین میشود آیا؟ حتی ذره ای؟


سنجاق شد به: لبریز گلاب میشود چشمانت...

دل‌شاد بانو
۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۰۷

لالایی

بی اغراق عاشق |این| آهنگم...


+ سقف اتاقم!! این آهنگ با صدای بلند پخش میشهُ من زل زده به سقفِ خالی اتاق فقط خودمو آروم تاب میدم....
( لامپ خاموشِ این رنگی افتاده)

سنجاق شد به: لبریز گلاب میشود چشمانت...

دل‌شاد بانو
۱۶ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۴۳

بارون..

بارون بباره قشنگ قشنگ... بایستی کنار پنجره ی بازُ |این| رو گوش بدیُ دستاتو بگیری زیر بارونُ باد بپیچه لای موهای دو سانتی! تُ بیخیال سرما خوردگی...

+ عکس قدیمی...


سنجاق شد به: لبریز گلاب میشود چشمانت...

دل‌شاد بانو