رَشحه...

"متولد" دوم خرداد یک هزار و سیصد و شصت و هفت خورشیدی- تهران

چشمانم را از پدر،دل نازکیم را از مادر و خلق و خویم را از بهار به ارث برده ام...

کودکی ام به حرف زدن،نوجوانی م به درس خواندن،خنده،شیطنت،سرکشی و جوانی م به خیال گذشت. نه جمع گرا و نه انزوا طلبم، تنهایی را خوش تر دارم. روحم سابقا پرکار، پردرد و آرام بود و لاحقا پرکار،پر درد و نا آرام است. پیش تر ها وقت های خالی م را به گشت و گذار با دوستان،حرف زدن،تماشای فیلم و... میگذراندم و این روزها یا گوش میدهم،یا مینویسم،یا میخوانم...!

 علاقه مندی هایم: - زبان شیرین پارسی،نگاشتن،خیابان ها را دخترانه گز کردن،وبلاگ، بستنی، موسیقی ملل، فلسفه، ویرایش، مباحث روانشناسی و تربیتی، برف،عکاسی،یادگیری زبان های مختلف و...

 تعلقاتم: - سازدهنیم،نقاشی های دختر خیالیم،کتاب هایم،بی بی گلم،انگشتر فیروزه و پلاک عقیقم،دستبند چوبیم،عطرم،ساعت شماطه دارم، روسری بودارم و ...