۲۹ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۴۰
21 فروردین...
انگشتامو گرفتم جلومُ شروع کردم به شمردن... گفتم بیستُ یک، انگشت کوچیکه رو تا کردم؛ گفتم بیستُ دو، انگشت حلقه رو تا کردم؛ گفتم بیستُ سه انگشت میانیُ تا کردم؛ همینجور شمردم... فقط هشت روز گذشته بود... و هنوز حداقل یک ماهُ یک روز دیگه مونده... خیلی زیاده.. خیلی... خیلی...
گفتم بیستُ یکم... آخ از بیستُ یک فروردین... عاشقتم بیستُ یک فروردین.... عاشقتم...
سنجاق شد به: لبریز گلاب میشود چشمانت...
۹۳/۰۱/۲۹